مقايسه نهضت حسینی باساير نهضتها
تاريخ : چهار شنبه 13 / 9 / 1391برچسب:, | 5:46 AM | نویسنده : امید

تفاوت اصحاب معاويه و ابن زياد
(عقد در كتاب ابو الشهداء ص 12 مى گويد:) ان الذين انخذعوا او تخادعوا... و الاجام .
چند نكته در اينجا هست (فرق اصحاب معاويه و اصحاب ابن زياد):
الف : بين اصحاب معاويه در صفين و اصحاب يزيد در كربلا فوق بود؛ زيرا معاويه با يك نوع ظاهر سازى آنها را فريب داده بود و آنها را فريب داده بود و آنها خيال مى كردند فقط براى انتقام خليفه مظلوم مى جنگند و هنوز پرده از روى مقاصد معاويه برداشته نشده بود بر خلاف عصر يزيد و دوره يزيد. و به همين دليل در مبارزه على عليه السلام و امام حسين با معاويه نفاق طرف آنقدر آشكار نبود كه در مبارزه امام حسين آشكار بود. ولى مردم در طول اين بيست سال تا اين قدر عقب رفته بودند و به نظر نمى رسد كه در دوره معاويه مردم در حادثه اى مثل كربلا از بنى اميه دفاع مى كردند. پس ‍ بنى اميه مردم را به مقدار زيادى در اين مدت عقب بردند.
ب - در قضيه معاويه و طلب ثار و انتقام كه مردم به حركت آمدند بى شك روح عصبيت و جاهليت و ميل و به خونخواهى و خونخوارى كه در طبيعت عرب بود و در جاهليت به صورت هاى ديگرى تظاهر مى كرد، در اين حادثه موجود بود و تظاهرش رنگ اسلامى داشت .
ج - معاويه در زمان خلافت خود كار مهمى كرد كه همان چيز موجب زوال حكومت از بنى اميه شد و آن ، موضوع ولى عهد قرار دادن يزيد بود كه اولا يزيد ناصالح ترين افراد بود و ثانيا ولايت عهد درست درست بازى كردن و دست به دست كردن خلافت به صورت سلطنت بود و مخصوصا معاويه در زندگى خودش براى يزيد بيعت گرفت . اساسا معاويه در ساير كارها نيز روش خلافت را تبديل كرد به روش سلطنت ، هر چند از زمان عثمان ، بنى اميه خلافت را ملك خود مى ناميدند.
د- عمل اعوان بنى اميه در كربلا منتهاى قوس نزول اخلاق در امت اسلاميه بود و از حادثه كربلا انتباه و صعود به آزادى و زير بار نرفتن شروع شد. قيام مدينه و قيامهاى كوفه و مخصوصا قيام عبدالله بن عنيف آزدى نمونه اى از آغاز تجليات روحى اسلامى به شمار مى رود. اعوان بنى اميه بعد از كربلا هم خست و دنائت خود را به خرج دادند، ولى شروع بيدارى از حسين بن على عليه السلام شد.



قيام صحنه عاشورا با ساير جنگ ها

يك وقت قياس كردم و ظاهرا در حدود بيست و يك نوع پستى و لئامت در اين جنايت ديدم و خيال هم نمى كردم در دنيا چنين جنايتى پيدا بشود كه تا اين اندازه تنوع داشته باشد، البته در تاريخچه جنگ هاى صليبى ، جنايتهاى اروپايى ها خيلى عجيب است و اينكه جراءت نمى كنم كه بگويم حادثه كربلا از نظر زيادى جنايت نظير ندارد، چون توجه من يكى به جنگ هاى صليبى و جنايتهاى اروپايى ها در اندلس اسلامى مرتكب شدند كه آن هم عجيب است . تاريخ اندلس مرحوم آيتى را كه دانشگاه چاپ كرده است بخوانيد، كتابى است بسيار تحقيقى و آموزنده .



در اين كتاب نوشته است : اروپايى ها به صد هزار زن و مرد و بچه اجازه دادند كه هر جا مى خواهند بروند، بعد كه اينها راه افتادند، پشيمان شدند و شايد هم از اول حقه زدند كه اجازه حركت دادند، به هر حال تمام اين صد هزار نفر را كشتند و سر بريدند شرقى هرگز از نظر جنايت به غربى نمى رسد. شما اگر در تمام تاريخ مشرق زمين بگرديد، دو جنايت را حتى در دستگاه اموى پيدا نمى كنيد؛ يك آنش زدن زنده زنده ، و ديگر قتل عام كردن زنان ، ولى در تاريخ مغرب زمين اين دو نوع جنايت فراوان ديده مى شود. زن كشتن در تاريخ مغرب زمين يك امر شايعى است . هنوز هم باور نكنيد كه اينها روح انسانى داشته باشند. آنچه در ويتنام صورت مى گيرد ادامه روحيه جنگ هاى صليبى و جنگ هاى اندلس آنهاست . اين كار كه چند صد هزار نفر را زنده زنده در كوره آنش بگذارند، و لو اين افراد جانى هم باشند، كار مشرق زمينى نيست و از عهده مشرق زمينى چنين جنايتى بر نمى آيد. اين كار از عهده مغرب زمينى قرن بيست بر مى آيد.


اين جنايت كه در صحراى سينا ده ها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از گرسنگى بميرند، براى اينكه اگر اسير بگيرند بايد به آنها نان بدهند، فقط مال غربى است . شرقى اين جور جنايت نمى كند. يهودى فلسطينى صد درجه شريف تر از يهودى غربى است . اگر مردم فلسطين يهودى هاى ملى اهل همان فلسطين بودن كه اين جنايت ها واقع نمى شد. اين جنايت ها همه مال يهودى غربى است . به هر حال من جراءت نمى كنم بگويم جنايتى مثل جنايت كربلا در دنيا وجود نداشته باشد.ولى مى توانم بگويم در مشرق زمين وجود نداشته است .




ارزش ياران حسين (ع )

طارق بن زياد، در جنگ اسپانيا وقتى كه اسپانيا را فتح كرد و كشتى هاى خود را از آن دماغه عبور داد، همين قدر كه عبور داد، دستور داد كه آذوقه به اندازه بيست و چهار ساعت نگه دارند و زيادتر از آن را هر چه هست آتش ‍ بزنند و كشتى ها را هم آتش بزنند. بعد سربازان و افسران را جمع كرد، اشاره كرد، به درياى عظيمى كه در آنجا بود، گفت : ايها الناس دشمن رو به روى شما و دريا پشت سر شماست .اگر بخواهيد فرار كنيد جز غرق شدن در دريا راه ديگرى نداريد، كشتى اى ديگر وجود ندارد. غذا هم - اگر بخواهيد تنبلى كنيد - جز براى بيست و چهار ساعت نداريد، بعد از آن خواهيد مرد، بنابراين نجات شما در زدن و از بين بردن دشمن است . غذاى شما در چنگ دشمن است . راهى جز اين نداريد. يعنى برايشان اجبار به وجود آورد. اين سرباز اگر تا آخرين قطره خونش نجنگد چه بكند؟


امام امام حسين با اصحاب خودش بر ضد طارق بن زياد عمل كرد. نگفت : دشمن اينجاست ، از اين طرف برويد شما را از بين مى برد، از آن طرف هم برويد شما را نابود مى كند. بنابر اين راهى نيست غير از اينكه روغن چراغ ريخته بايد نذر امام زاده كرد! شما كه به هر حال كشته مى شويد، حالا كه كشته مى شويد، بياييد با من كشته شويد.آنگونه شهادت ارزش نداشت . حال كه كشته مى شويد، بياييد با من كشته شويد. آنگونه شهادت ارزش ‍ نداشت . يك سياستمدار اين جور عمل مى كند. گفت : نه دريا پشت سرت است و نه دشمن رو به رويت . نه دوست تو را اجبار كرده است و نه دشمن . هر كدام را كه مى خواهى انتخاب كن ، در نهايت آزادى .




دو برگ سياه و سفيد در حادثه كربلا

واذ قال ربك للملائكهانى جاعل فى الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك ، قال انى اعلم ما لا تعلمون .


زندگى بشر مجموعه اى از تاركى و روشنايى ، زشتى و زيبايى ، شر و خير است . آنچه فرشتگان ديدند. جنبه تاريك فرزند آدم و آنچه خداوند اشاره كرد قسمتهاى روشن آن بود كه بر قسمت تاريكى بسى ترجيح دارد.


حادثه كربلا داراى دو ورق است : ورق سفيد. از لحاظ ورق سياه يك داستان جنايى است ، داستانى خيلى تاريك و وحشتناك ، و ما بعدا در حدود بيست مظهر از بيرحمى و قساوت و دنائب و نامردمى (را كه در اين حادثه انجام شده ) نشان خواهيم داد. از اين جنبه در اين داستان حداكثر بيرحمى و قساوت و سبعيت ديده مى شود.


از لحاظ ورق سفيد، يك داستان ملكوتى است ، يك حماسه انسانى است ، مظهر آدميت و عظمت و صفا و بزرگى و فداكارى است .


از لحاظ اول نام اين قضيه فاجعه است و از لحاظ دوم قياس مقدس . از لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و اين زياد و حرمله و عمر سعد و... و از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسين است و ابى الفضل و على الاكبر و امثال حبيب ابن مظهر، و زينب و ام كلثوم و ام وهب و امثال اينها.


از لحاظ اول اين داستان ارزش آن را ندارد كه بعد از هزار و سيصد و بيست و اند سال ، با اين عظمت ، خاطره و ذكرايش تجديد بشود، وقت ها و پولها و اشكها و تاءثرها و احساسات صرف آن بشود، نه از آن جهت كه از داستان جنايى نمى توان استفاده كرد (زير جنبه هاى منفى زندگى بشر نيز ممكن است آموزنده باشد. از لقمان پرسيدند: ادب از كه آموختى ؟ گفت : از بى ادبان ) و نه از آن جنبه كه اين داستان را از جنبه جنايى چندان مهم نيست يا چندان آموزنده نيست .


ما قبلا ثابت كرديم كه (اين داستان ) از اين نظر مهم است و گفتيم كه كشته شدن امام حسين بعد از پنجاه سال از وفات پيغمبر به دست مردمى مسلمان بلكه شيعه ، معماى بسيار قابل توجهى است . بلكه از آن نظر جنبه جنايى قضيه ارزش اين همه بزرگداشت ندارد كه داستان جنايى در هر شكل و قيافه زياد است ، در قرون قديم ، قرون وسطى ، قرون جديد، قرون معاصر زياد بوده و هست . در حدود بيست سال پيش ؛ يعنى در حدود سال هاى 1940 ميلادى بود كه بمبى بر شهرى فرود آمد و شصت هزار نفر صغير و كبير و بى گناه تلف شد در شرق و غرب عالم داستان جنايى زياد واقع شده و مى شود، و (مثلا) نادر يك قهرمان جنايى است . همچنين ابو مسلم ، بابك خرم دين ، جنگ هاى صليبى ، جنگ هاى اندلس مظهرهاى بزرگى از جنايت بشرند.


اين داستان از نظر دوم يعنى از لحاظ ورق سفيدى كه دارد اين همه ارزش را پيدا كرده است . از اين جهت است كه كم نظير بلكه بى نظير است ؛ زيرا در دنيا افضل از امام حسين بوده است ، اما صحنه اى مثل صحنه امام حسين براى آنها پيش نيامد. امام حسين رسما اصحاب و اهل بيت خود را بهترين اصحاب و بهترين اهل بيت مى شمارد.


لهذا بايد جنبه روشن و نورانى اين داستان از آن جنبه كه اين داستان مصداق انى اعلم ما لا تعلمون است نه از آن جنبه كه مصداق من يفسد فيها و يسفك الدماء است ؛ از آن جنبه كه حسين و زينب قهرمان داستانند نه از آن جنبه كه عمر سعد و شمر قهرمان داستانند.




تقدس امام حسين نسبت به ساير قيامها

چه چيزى سبب مى شود كه قيامى مقدس و پاك و عظيم و مورد احترام مى شود تا آنجا كه ملاك و معيار حركت هاى ديگر و سكوت و سكونها مى شود. مقدس مى شود يعنى مردم به چشمى به آن نگاه مى كنند كه به امور مافوق مادى و مافوق طبيعى نگاه مى كنند، عظيم و محترم مى شود، در حدى كه هيچ نهضتى با او قابل قياس نيست ، حداكثر تشبيه و پيروى است .


اين قداست و اهميت خارق العاده بعد از حدود چهارده قرن معلول سه جهت است :


1- قداست و تعالى و عظمت هدف كه آنچه هدفى است حقيقت است نه منفعت خود، و لهذا مستلزم فداكار و قربان كردن منفعت است براى حقيقت ، براى خدا، بديهى است اگر كسى قيام كند براى اينكه به آب و نانى برسد، جاه و مقامى كسب كند، پول و ثروت و قدرتى تحصيل كند و به قول حنظله باد غيسى براى كسب مهترى و يا به قول ناسيوناليست ها براى تعصبات ملى و وطنى قيام كند، چنين قيامى مقدس نيست ، بلكه از آن نظر كه مستلزم وسيله قرار داده ديگران است محكوم است ، خواه موفق شود و خواه شكست بخورد. چنين قيامى معامله و تجارت است كه گاهى قيام ها مبارزه شخصى با شخص است به خاطر منافع ، و به همين دليل بى ارزش ‍ است . اينكه امام به تبعيت از پدر بزرگوارش مى فرمود: اللهم انك انه لم يكن ما كان منا منافسف فى سلطان ... ناظر به اين است كه درد ما و آرزوى ما چه بوده است .


ولى اگر قيام و مبارزه ، مبارزه شخصى با شخص نبود، مبارزه به خاطر منافع نبود، بلكه مبارزه با نوعى عقيده و نوعى رژيم مبتنى بر ظلم و فساد و شركت و بت پرستى و براى رهايى بشريت از بردگى هاى اجتماعى و خطرناك تر اعتقادى ، و بالاخره براى نجات بشريت از چنگال عفريت جهل و ضلالت و هيولاى ظلم و استبداد و استثمار بود و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهاله و حيره الضلاله و به انگيزه امر خدا و تحصيل رضاى حق بوده كه ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين بر اساس از خود گذشتى و فداكارى بود، و خلاصه اگر خالصا لوحه الله بود و هيچ منفعتى نداشت ، بلكه منافع را به خاطر حقيقت به خطر انداخت ؛ چنين مبارزه اى چون جلوه اى از روح حقيقت پرستى بشر است و بر ضد خود پرستى بشر است و چون مصداق انى اعلم مالا تعلمون است ، طبعا تقدس و تعالى و عظمت پيدا مى كند، چنين مبارزه اى مصداق هجرت الى الله و الى الرسول است كه در حديث آمده است . به عبارت ديگر يك بعد قداست مربوط است به اينكه درد صاحب نهضت چه نوع دردى است و آرزويش چه نوع آرزويى است .


قيام امام حسين اين عنصر را در حد اعلى واحد بود. منافعش كاملا تاءمين مى شد، ولى او حاضر شد براى نجات جهان اسلام و براى نجات مسلمين از چنگال ظلم ، جان و مال و تمام هستى خود را به خطر بيندازد. از اين جهت آن حضرت صد در صد يك شهيد و يك پاكباخته است ، بلكه سيدالشهداء و سالار پاكباختگان است .عامل دومى كه به يك نهضت قداست و تعالى و جنبه جاودانى مى دهد، شرايط خاص محيط است . چراغ در روز روشن هيچ ارزشى ندارد و در شب مهتاب و هواى صاف و آسمان پر ستاره ارزش كمى دارد، ولى در تاريكى مطلق كه چشم ، چشم را نمى بيند، ارزش زيادى دارد، مانند آبى است كه در بيابان بر تشنه اى ببارد، يا بارانى است كه در شدت بى آبى و خشكى و عطش محصول از ابر فرو ريزد. و به عبارت ديگر عامل دوم نوع قدرتى است كه با آن درگير شده اند، در مقابل فرعونها، نمرودها، انا ربكم الاعلى ها، مغرورها، مستبدها، خونخوارها كه از شمشير شان خون مى چكد.


پيغمبر اكرم فرمود: افضل الاعمال يا: افضل الجهاد كلمه عدل عند امام جابر در شرايطى كه آزارى وجود دارد، دم از آزارى زدن هنر نيست ولى در شرايطى كه استبداد و جور در نهايت قدرت ، حكومت مى كند، نفس ها در سينه ها حبس شده است ، زبانرا از پشت گردن بيرون مى آورند، دستها و پاها بريده مى شود، سرها بر نيزه ها بلند مى شود، ياءس مطلق حكمفرما است و به تعبير اميرالمؤ منين : يظن الظان الدنيا معقوله على بنى اميه (آرى ، در چنين شرايطى دم از آزادى زدن هنر است ) .


مى فرمايد: (خطبه 91): الا و ان اخوف الفتن عندى عليكم فتنه بنى اميه ، فانها بتنه عمياء مظلمه : عمت خطتها، و خصت بليتها، اصاب البلاء من ابصر فيها، و اخطا البلاء من عمى عنها. وايم الله لتجدن بنى اميه لكم ارباب سوء بعدى كالناب الضروس : تعزم بفيها، و تخبط بيدها، وتزين برجلها، و تمنع درها، لا يزالون بكم حتى لا بتركوا منكم الا تافعا لهم او غير ضائر بهم ، و لا يزال بلاؤ هم عنكم حتى لا يكون انتصار احدكم منهم الا مانتصار العبد من ربه .


از اين نظر ارزش قيام از جنبه شهامت و حقير شمردن دژخيمان و ستمگران و فرعونها و نمرودها است . چنانكه مى دانيم قيام ابراهيم وموسى و عيسى و رسول اكرم در برابر اين قدرتهاى حاكم اهرمنى بود، و همين كه شرايط نامساوى بود و يك تنه قيام مى كردند و مصداق كم من فئه قليله غلبت فئه باذن الله بود، ارزش مى دهد به اين قيام ها.


عجيب است كه برخى مثل نويسنده شهيد جاويد براى اينكه قيام امام حسين را موجه جلوه دهند سعى مى كنند به نحوى ثابت كنند كه مردم كوفه واقعه قدرتى بودند و قابل اعتماد بودند، در صورتى كه عظمت قيام حسينى در اين است كه امام يك تنه قيام كرد، ولى اثر روحى و روانى اش در حدى بود كه جهان آن روز را تكان داد و اثرش هنوز باقى است .


عامل سوم مربوط است به درجه روشن بينى ، به درجه آگاهى اجتماعى و به درجه جهت شناسى و به درجه خبرويت مانند يك پزشك آگاه كه هم بيمارى را مى شناسد و هم راه علاج را، هم به نوع خواب ملت آگاه است و هم به كيفيت بيدار كردن . اين است كه اين نهضت تواءم است با يك بينش و درك قوى و يك بصيرت خارق العاده و نافذ و يك دور بينى زياد كه طبق مثل معروف : درخشت مى بيند آن چيزى را كه ديگران در آئينه نمى بينند. به اصطلاح قيام پيش رس (نه زودرس )، اعلام خطرى است قبل از آنكه ديگران خطر را احساس كنند.


عمده مطلب اين بود كه يك جريان پشت پرده اى آن روز امويان داشتن كه امام حسن آنرا رو كرد و به روى پرده آورد. حتى شرابخوارى يزيد هم از نظر وسائل آن روز يك جريان پشت پرده بود كه بعدها به روى پرده آمد. ابو سفيان طرح يك سياستى را در خانه عثمان (ريخت ) كه فوق العاده خطرناك بود. گفت : يا بنى اميه ! تلفقوها تلفقت الكره و لتصيرن الى اولادكم وراثه (ظاهرا نظرش اين بود كه با پشتوانه دينى و جعل احاديث اين امر را موروثى كنند) اما والذى يحلف به ابو سفيان ... جمله امام حسين : و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد شايد ناظر است به عملى شدن فكر ابوسفيان .


اينكه امام حسين به اثر كارش ايمان داشت و مكرر مى گفت : بعد از من اينها سرنگون خواهند شد، دليل ديگرى بر درك قوى آن حضرت .




قيام مقدس حسينى

چرا امام حسين قيام كرد، درست مثل اين است كه بگوييم چرا پيغمبر اكرم در مكه قيام كرد و با قريش سازش نكرد؟ و يا چرا على مرتضى اينقدر رنج حمايت پيغمبر را در بدر و حنين و احد و احزاب و ليله المبيت متحمل شد؟ و يا چرا ابراهيم يك تنه در مقابل قدرت عظيم نمرود قيام كرد؟ چرا موسى در حالى كه جز برادرش هارون كسى نداشت به دربار فرعون رفت ؟


معناى اين چرا اينست كه امام حسين وقتى قيامش موجه بود كه جندى و سپاهى برابر با يزيد داشته باشد و حال آنكه اگر امام حسين سپاهى برابر با يزيد مى داشت و در اجتماعى قيام مى كرد كه مردم دو دسته بودند و دو صف عظيم را تشكيل مى دادند و امام حسين در جلو يك صف بود، قيام حسينى يك قيام مقدس و جاويدان نبود. اين چراها در همه قيام هاى مقدس و تاريخى هست . قيام هاى مقدس بشرى دراى دو تشخص است :


يكى از نظر هدف قيام ، يعنى اين قيام ها براى مقامات عالى انسانيت است ، براى توحيد است ، براى عدل است ، براى آزادى است ، براى رفع ظلم و استبداد است ، نه به خاطر كسب جاه و مقام با تحصيل ثروت و به قول حنظله باد غيسى كسب مهترى و يا حتى براى تعصب وطنى ، قبيله اى ، نژادى ، ديگر اينكه اين قيام ها برقى است كه در ظلمت هاى سخت پديد مى آيد، شعله اى است كه در ميان ظلم ها و استبدادها و استيثارها و زورگويى ها مى درخشد، ستاره اى است كه در تاريكى شب در آسمان سعادت بشر طلوع مى كند، نهضتى است كه مورد تصويب عقلاى قوم ! قرار نمى گيرد.




مقايسه قيام

قبلا لقب سيد الشهداء از آن حمزه ، عموى رسول اكرم صلى الله عليه و آله بود و بعد با ابا عبدلله اختصاص داده شد. شهادت ابا عبدلله فراموشاند آنها را. وضع اصحاب ابا عبدالله هم طورى بود كه بر همه شهداء پيشين سبقت گرفت و خود ابا عبدالله فرمود: انى لا اعلم اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت اوصل و لا افضل من اهل بيتى اصحاب ابا عبدالله ، هم از طرف دوست آزاد بودند هم از طرف دشمن . خود ابا عبدالله فرمود: آنها به غير من كارى ندارند و خودش هم شخصا اجازه رفتن به آنها داد و فرمود: از تاريكى شب استفاده كنيد. سر را هم پايين انداخت كه تلاقى نگاهها موجب حياء آنها نشود.بنابر اين آنها نه در تنگناى دشمن واقع شده بودند مثل اصحاب طارق بن زياد كه طارق كشتى ها و خواراكى ها را (مگر به مقدار يك روز) سوزانيد، و نه درست از آنها خواهش ‍ و التماس كرده بود و آنها را در روز بايستى گذاشته بود. حتى از اينكه نگاهش در آن ها تاءثير كند اجتناب كرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم